بسم رب الحسين (ع)
نيمه شبها با خيالت درد و دلها مي کنمشکوه هاي بي شمار از دست دنيا مي کنماين زمانه سخت مي گيرد به من يا بن الحسنمن به عشقت با همه غم ها مدارا مي کنمکلبه ويران و تاريک دلم بي ارزش استبا خجالت من کليدش بر تو اهدا مي کنمعاشق خدمت به تو هستم عزيز فاطمهخويش را بهر فرج مولا مهيا مي کنمگشتم آواره صحراي عشقت سال هاهمچو مجنون خويش را پا بست ليلا مي کنممن اسير روي گندم گونه ات هستم بذارتا تو هستي پشت بر صدها زليخا مي کنمهردم از من جرم وعصيان وخطايي سر زندبهر بخشش نزد تو يادي ز زهرا مي کنمخوب مي دانم که بين نخل هاي علقمهخيمه سبز تو را يک روز پيدا مي کنممن نمي دانم چرا آواره زينب شدي عا قبت روزي خودم حل معما مي کنممن شنيدم عمه ات را کر بلا سيلي زدنداز همين رو چشمهايم را چو دريا مي کنمشاعر:وحيد قاسمي ×××××××××××××××××××××××××××××××××××××(زبور عشق) با مطالبي تحت عنوان_سخنان حضرت زينب (عليه السلام) و امام سجاد (عليه السلام) در مجلس عبيد الله بن زياد(قسمت دوم).....ثواب فرستادن صلوات_ به روز شد.منتظر حضور گرم شما خوبان هستم...يا علي