آجَرَکَ الله یا بَِقیهَ الله فی مصیبَه جَدِّک
شهادت جانسوز حضرت باقرالعلوم،
حضرت امام محمدباقر علیه السلام
تسلیت باد.
نمی دانم چرا افسرده دلهاست .......... گمانم ماتم فرزند زهراست
شد از زین به زهر آلوده مسموم .......... همان کو دین به عزمش پای برجاست
معرفی حضرت(علیه السلام):
اسم مبارک آن بزرگوار محمد، و لقب مشهور او باقر است که حضرت رسول(صلوات الله علیه) آن حضرت را طی روایاتی به این لقب ملقّب فرمود. کنیة مشهور آن حضرت، ابی جعفر و عمر مبارک ایشان مثل عمر پدر بزرگوار و جد بزرگوارشان حسین(علیه السلام) پنجاه و هفت سال بود. در اول رجب المرجب سال پنجاه و هفت ه. ق. متولد شد و در سال 114 از هجرت به دست ابراهیم بن ولید و به دستور هشام بن عبدالملک مسموم و شهید گردید. سه ساله بود که حماسة کربلا واقع شد و آن بزرگوار کربلا را مشاهده فرمود. بعد از حماسة کربلا سی و چهار سال با پدر بزرگوار خود، زندگی پر تلاطمی را پشت سر نهاد. مدّت امامت آن حضرت تقریباً نوزده سال بود.
آجَرَکَ الله یا بَِقیهَ الله فی مصیبَه جَدِّک
شهادت جانسوز حضرت امام محمد تقی،
جواد الائمه علیه السلام، تسلیت باد.
من جوادم که خدا خوانده جواد من چه کردم به تو ای بدبنیاد
عوض آنکه مرا یار شوی بر دل غمزده غمخوار شوی
رفتی و در به روی من بستی با کنیزان همگی بنشستی
تن بی تاب مرا تاب بده جگرم سوخت کمی آب بده
ذکر مصیبت:
بعد از هلاکت مأمون، برادرش معتصم بجای او در مسند خلافت نشست و تصمیم گرفت امام جواد علیه السلام را که در مدینه دارای شخصیت و احترام بود به بغداد احظار کند.
سرانجام در تارخ 28 محرم سال 220، امام جواد علیه السلام با همسرش، ام الفضل به بغداد آمدند و در این ایام ام الفضل با برادرش جعفر بن مأمون تصمیم به قتل امام علیه السلام گرفتند و ام الفضل مأمور مسموم کردن امام علیه السلام گردید و معتصم و جعفر، سمّی را در انگور رازقی تزریق کردند و برای ام الفضل فرستادند.
ام الفضل نیز آنرا درون کاسه ای گذاشت و جلوی همسر جوانش(حضرت 25 سال داشتند) نهاد و از آن انگور توصیف بسیار نمود. و سرانجام امام جواد علیه السلام از آن انگور خوردند و طولی نکشید که آن حضرت آثار سم را در جگر خود احساس نمودند و کم کم درد شدید بر ایشان عارض گردید.
گفته اند که بر اثر آن زهر، امام جواد علیه السلام عطش شدیدی پیدا کردند و درخواست آب نمودند. اما ام الفضل از دادن آب به آن حضرت خودداری نمود.
و حتی جنازه آن حضرت چند روز بالای پشت بام، زیر آفتاب بود و پرندگان هوا بر بالای بدن مطهر امام می آمدند و سایه می کردند.
به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را ............... زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را
قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید ............... که در کنج قفس مگذاشت جز مشتی پر خود را
کنیزان لحظه ای آرام، شاید بشنوم یک دم ............... صدای ناله جانسوز زهرا(س) ، مادر خود را
لبم خشکیده، یارم گشته قاتل، حجره دربسته ............... مگر با قطره ای اشکم تر نمایم حنجر خود را
چه گویی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا(س) ............... اگر پرسد چرا کشتی لب تشنه شوهر خود را
وَ لا حَول وَلا قُوَّهَ اِلا بِاللهِ العَلیِّ العَظیم
وَ سَیَعلَمُ الّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنقَلِبٍ یَنقَلِبُون
آجَرَکَ الله یا بَِقیهَ الله فی مصیبَه جَدِّک
شهادت جانسوز حضرت امام محمد تقی،
جواد الائمه علیه السلام، تسلیت باد.
من جوادم که خدا خوانده جواد من چه کردم به تو ای بدبنیاد
عوض آنکه مرا یار شوی بر دل غمزده غمخوار شوی
رفتی و در به روی من بستی با کنیزان همگی بنشستی
تن بی تاب مرا تاب بده جگرم سوخت کمی آب بده
ذکر مصیبت:
بعد از هلاکت مأمون، برادرش معتصم بجای او در مسند خلافت نشست و تصمیم گرفت امام جواد علیه السلام را که در مدینه دارای شخصیت و احترام بود به بغداد احظار کند.
سرانجام در تارخ 28 محرم سال 220، امام جواد علیه السلام با همسرش، ام الفضل به بغداد آمدند و در این ایام ام الفضل با برادرش جعفر بن مأمون تصمیم به قتل امام علیه السلام گرفتند و ام الفضل مأمور مسموم کردن امام علیه السلام گردید و معتصم و جعفر، سمّی را در انگور رازقی تزریق کردند و برای ام الفضل فرستادند.
ام الفضل نیز آنرا درون کاسه ای گذاشت و جلوی همسر جوانش(حضرت 25 سال داشتند) نهاد و از آن انگور توصیف بسیار نمود. و سرانجام امام جواد علیه السلام از آن انگور خوردند و طولی نکشید که آن حضرت آثار سم را در جگر خود احساس نمودند و کم کم درد شدید بر ایشان عارض گردید.
گفته اند که بر اثر آن زهر، امام جواد علیه السلام عطش شدیدی پیدا کردند و درخواست آب نمودند. اما ام الفضل از دادن آب به آن حضرت خودداری نمود.
و حتی جنازه آن حضرت چند روز بالای پشت بام، زیر آفتاب بود و پرندگان هوا بر بالای بدن مطهر امام می آمدند و سایه می کردند.
به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را ............... زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را
قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید ............... که در کنج قفس مگذاشت جز مشتی پر خود را
کنیزان لحظه ای آرام، شاید بشنوم یک دم ............... صدای ناله جانسوز زهرا(س) ، مادر خود را
لبم خشکیده، یارم گشته قاتل، حجره دربسته ............... مگر با قطره ای اشکم تر نمایم حنجر خود را
چه گویی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا(س) ............... اگر پرسد چرا کشتی لب تشنه شوهر خود را
وَ لا حَول وَلا قُوَّهَ اِلا بِاللهِ العَلیِّ العَظیم
وَ سَیَعلَمُ الّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنقَلِبٍ یَنقَلِبُون
کل بازدید :169350