بشیر و بشیر پسران غالب اسدی، روایت کرده اند که پسین روز عرفه، در عرفات خدمت حضرت امام حسین علیه السلام بودیم. پس از خیمه خود بیرون آمدند با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان، با نهایت تذلّل و خشوع، پس در جانب چپ کوه ایستادند و سوی مبارک را بسوی کعبه گردانیدند و دست ها را برابر رو برداشتند مانند مسکینی که طعام طلبد و این دعا را خواندند:
اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ
وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ
وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ
وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ ...
حضرت امام حسین(علیه السلام) در هفتم ذی الحجه(یکشنبه) در مکه معظمه خطبه ای خواند و مردم را خبر داد که فردا صبح می رود.
و هشتم ذی الحجه(دوشنبه) حج را به عمره مفرده بدل نموده و از مکه متوجه عراق گردیدند.
و فردای آنروز حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه توسط ابن زیاد ملعون به شهادت رسیدند. تا اولین شهداء در راه سیدالشهداء(علیه السلام) در این سفر پر بلاء، لب تشنه جان دهند و سر از تن مبارکشان جدا کنند.
صَلَی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللهِ الحُسَین
مصائب و گرفتاریهای جناب مسلم بن عقیل(علیه السلام) را در آن سی ساعت آخر(قبل از دستگیری) در نظر بیاورید:
شخصی که هجده هزار نفر با او بیعت کرده و دیروز ابن زیاد از ترس او محصور بوده و امروز میزبان او، هانی، به جهت وی گرفتار است و خود او در کوچه ها سرگردان و عاقبت الامر در منزل یک زن که به او رحم نموده، خسته و وامانده و گرسنه و پریشان فکر است. او از اوضاع شهر بی خبر و از بی وفایی اهل کوفه دلتنگ و برای حسین بن علی(علیه السلام) که به زودی بسوی کوفه می آید، مضطرب است.
مسلم در دریای فکر غوطه ور بود که ناگهان صدای اسبان و فریاد مردمان را شنید. دانست که به دنبال او آمده اند و او را می طلبند. پس فوراً با شمشیر برهنه برای جلوگیری از حمله مهاجمین حاضر و آماده شد.
جماعت فشار آورده و داخل خانه شدند. مسلم چون شیر به آنها حمله کرد و آنها را عقب نشاند. بالاخره چون دیدند در مقابل او نمی توانند ایستادگی کنند، بالای بام رفتند و جناب مسلم را سنگ باران کردند و دسته هایی از نی را آتش زدند و بر سر آن بزرگوار ریختند.
او چون این اوضاع را مشاهده نمود از خانه بیرون آمد و در کوچه بنای جنگ را گذاشت.
طبری از ابومخنف روایت می کند: محمد بن اشعث به جناب مسلم گفت: خود را به کشتن مده، تو در امان هستی. این جماعت تو را نمی کشند و با تو خویش هستند!
در این موقع از بس که بر آن بزرگوار سنگ زده بودند، از جنگ خسته شده و دستهایش از کار افتاده بود. مسلم به دیوار تکیه داد.
او از ناتوانی خود با خبر است. امان را قبول نکند چه کند؟ لذا قبول کرد و تسلیم شد.
او امان را قبول کرد که از بقاء و زندگانی خود استفاده کند و امام مظلوم(علیه السلام) را خبر نماید تا به کوفه نیاید. چون او به امام(علیه السلام) نوشته بود که هجده هزار نفر از اهل کوفه با تو بیعت کرده اند و مردم با تو هستند و به آل ابوسفیان نظری ندارند، تا نامه مرا دیدی بیا و تاخیر منما.
مسلم را سوار استر کردند، دور او را گرفتند و شمشیرش را بردند.
مثل اینکه مسلم دانست که او را می کشند.دانست که به او خیانت شده و از این راه به مقصود نمی رسد و نمی تواند امام(علیه السلام) را برگرداند.
از زندگانی مایوس شد و اشک از چشمانش سرازیر گشت.
ظالمی به او گفت: کسی مثل تو که آرزوی چنیم مقام و مرتبه ای نماید، در برابر پیش آمدهای ناگوار عاجز و بی تاب نمی شود.
مسلم گفت: برای گرفتاری خویش گریه نمی کنم، گریه من برای حسین(علیه السلام) و آل اوست. آنان باشتاب به سوی کوفه می آیند.
اَلا صَلَّ اللهُ عَلَی الباکینَ عَلَی الحُسَین
آنگاه به محمد بن اشعث فرمود: می بینم که امان تو بی اثر است و تو نمی توانی از من حمایت کنی. آیا می توانی کسی را نزد حسین(علیه السلام) بفرستی تا پیام مرا به او برساند، چون او همین امروز و فردا بسوی کوفه می آید. به او بگویید: پسر عقیل مرا نزد تو فرستاد، در آن حال که اسیر دست دشمنان بود و گمان نمی کرد که به شب برسد. به او بگویید: برگرد و به کوفه میا، زیرا اهل کوفه همان کسانی هستند که پدرت آرزو داشت به مرگ یا کشته شدن از آنان جدا شود. اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و آنچه که من پیش از این به تو نوشتم درست نیست.
کوفه میا حسین جان ..... کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروت ..... شرم و حیا ندارد
محمد بن اشعث گفت: به خدا سوگند! پیغام تو را به حسین(علیه السلام) می رسانم و به ابن زیاد می گویم که به تو امان داده ام.
او به وعده خود وفا کرد و امام(علیه السلام) را در منزل زباله باخبر نمود.
مسلم به وعده ابن اشعث اکتفا نکرد. هنگام شهادت، عمربن سعد را خواست و به او نیز همین وصیت را فرمود.
صَلَی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللهِ الحُسَین
اَلا لَعنَهُ اللهِ عَلَی القَومِ الظّالَمینِ
وَ سَیَعلَمُ الّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنقَلِبٍ یَنقَلِبُون
منابع:
- تاریخ طبری، ج5، ص 372 تا 376.
- تاریخ سیدالشهداء(علیه السلام) ،مولف:آیه الله شیخ عباس صفایی حائری، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ص 327 تا 332.
زیارت جناب مسلم بن عقیل(علیه السلام)
السلام علیک ایها العبد الصالح، المطیع لله و لرسوله،
و لامیرالمومنین و الحسن و الحسین علیهم السلام،
الحمدلله، و سلام علی عباده الذین اصطفی محمد و اله،
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته و مغفرته،
و علی روحک و بدنک، اشهد انک مضیت علی
ما مضی علیه البدریون المجاهدون فی سبیل الله،
المبالغون فی جهاد اعدآئه و نصره اولیآئه، فجزاک الله افضل الجزآء
و اکثر الجزآء و اوفر جزآء احد ممن وفی ببیعته،
و استجاب له دعوته و اطاع ولاه امره،
اشهد انک قد بالغت فی النصیحه،و اعطیت غایه المجهود و ... .
کل بازدید :169345